تفسیر یک گفتار
مقدمه
این سوال و در پی آن جوابی که استاد الهی به سائل می دهد، از بخش سئوالات مربوط به فصل پنجم کتاب برهان الحق می باشد.س
قبل از آنکه به تفسیر پاسخ استاد بپردازیم، هم سوال و هم پاسخ استاد را همانطور که در این کتاب به چاپ رسیده است، بازتاب می دهیم. در این ارتباط باید در نظر داشت که این سوال و جواب، احتمالن مربوط می شود به قبل از انتشار حتی چاپ اول کتاب. از آن سالها تاکنون مکتب استاد الهی مسیری طولانی را طی نموده و به تدریج دکترین وی در مورد وظائف «سالک» که اینک «دانشجو» نامیده می شود، طرحی نو را رقم می زند ، بطوری که دیگر ریاضات سنتی، در نقطه تمرکز یک دانشجوی دانشگاه سیرکمال قرار ندارد، زیرا همانطور که در مقالات گذشته و همچنین در مقالاتی در همین شماره، از جمله در مقاله «وظیفه انسان در زندگی های زمینی» سعی در بررسی نقطه نظرات استاد در این رابطه شده است، مسائلی فراتر از ریاضات سنتی مورد بحث می باشند که یک دانشجوی دانشگاه سیرکمال موظف به انجام آنهاست تا به کمال روحی خود دست یابد.س
ارائه این بخش از کتاب برهان الحق از آنجهت از اهمیت برخوردار است ،که تعامل استاد با شاگردانش در رده های مختلف را در ارتباط با ارتقاء دانش معنوی آنها به نمایش می گذارد. نکته دیگر آنکه این شخص که این سوال را مطرح نموده است، یکی از پیشرفته ترین شاگردان استاد نه تنها در آن زمان بلکه هم اکنون نیز، بوده و هست ، گرچه جسمن در میان ما نیست. از اینرو دقت در این نکات مندرج در این سوال و جواب، برای افرادی که حقیقتن قصد طی نمودن مسیر کمال را دارند، بسیار نافع و سودمند است. از اینرو به چنین افرادی توصیه می شود بارها این قسمت از کتاب را مورد مطالعه قرار دهند.س
برهان الحق، چاپ هشتم، تاریخ انتشار: ۱۳۷۳، صفحه ۳۷۴ س
در متن زیر همه «اً»های عربی به «ن» فارسی تبدیل شده است . برای مثال: «دقیقاً » در متن اصلی را در این متن «دقیقن» نوشته ایم . س
اصل سئوال و جواب:س
سئوال ۴- از مطالعه فصل پنجم برهان الحق چنین مستفاد می شود که اساس یاری (دینداری) مبارزه با نفس و اجتناب از غرور است . بنده در سابق به چهار طریق مسلط بر نفس خود می شدم: ۱-عمل به فرمایشات حضرتعالی ۲-ریاضت ۳-عبادت مخفی ۴-یاری کردن و به جم پناهنده شدن. ولی حال وسوسه نفسانی چنان مرا احاطه کرده است که در گردنه گیر آمده ام، کمکم کنید و از آن نصایح گرانبهای خودتان با زبان ساده برای بنده مرقوم فرمایید که سرمشق قرار دهم.س
جواب استاد الهی به سائل:س
س" راجع به مبارزه با نفس همان چهار راه خوب است فقط یک چیز دیگر به آن اضافه کنید و آن اینست: همیشه هرچه ریاضت میکشید و عبادت می کنید همه را در نظر خود یک چیز حقیر و کوچک بشمارید و از آن مغرور نشوید و با نفس همیشه بنظر خصومت و دشمنی نگاه کنید، حتی اگر نفس یک خیالی هم بشما جلوه گر (تلقین) میکند که حمل بر خداپرستی باشد، اگر به نفعت بود عمل بکن و به او بگو که من بقول تو عمل نکردم بلکه بنفع خودم عمل کردم، والا ای نفس، تو مزور و درغگو و کاذب هستی و کوچکتر از آن هستی که من مطیع تو باشم. مثلن اگر نفس به شما گفت: مگر ندیدی فلان جا فلان نشان را شکستی و فلان جا دعایت تاثیر کرد پس باطن دار هستی، جواب دهید ای نفس بی کردار من که قادر نیستم ناخنی را از خودم کم کنم ، یک موی سیاهی را سفید و یا سفیدی را سیاه کنم، باطن دار کجا هستم، نهایت اگر نشانی شکسته شده تصادفی بوده و تاثیر نفس هم از توجه عقیده طرف بوده، پس توغلط میکنی . اگر باز نفس به تو گفت، روزه بگیر و ریاضت بکش ، بگو ای نفس ، من روزه و ریاضت را چون می دانم تقویت روح میدهد و ترا ضعیف می کند می کشم، اما نه بقول تو، بلکه بقول روحم و به قول پیران بزرگ است که ریاضت می کشم. آنوقت اگر کسی از آن نفس سئوال کند ای نفس، تو که راضی نیستی ضعیف بشوی و روح قوت بگیرد، پس چرا دستور ریاضت کشیدن که سرمایه قوت روح و ضعف تو است به فلان کس می دهی؟ یواشکی و بطور آهسته و محرمانه جواب خواهد داد: ای سائل به کسی نگوئید که مقصود من چیست ،چون غرور بطوری مضر است که از هر گناهی بیشتر روح را ضعیف و نفس را قوی میکند، می خواهم به این وسیله فلانی را گول بزنم و آن را به ریاضت کشی وادار کنم که از خودش مغرور بشود، آنوقت از آن راه روح را زمین بزنم و بیچاره اش کنم. خلاصه راه نفس کشی، مغرور نشدن و برخلاف میل او رفتار کردن است و بس. س
راجع به تقاضای نصیحت که کرده بودید، همین قدر به شما بس است که همیشه طبیعت بشری و حیوانی را در مد نظر داشته باشید، اگر آدم توانست نخوابد یا قطع خوردن و آشامیدن کند یا اینکه تب و ناخوشی و درد و مرض را از خودش دور بکند، یا اگر تیغ بخودش کشید و نبرید و خون نیامد و دردش نگرفت، آنوقت معلوم می شود از فقیری و عاجزی طبیعت دور شده و می تواند غلو بکند. والا کسی که طاقت سرما و گرما و گرسنگی و زحمات را ندارد و در مقابل مختصر کسالتی از پا درمی آید، معلوم می شود یک عضو ضعیف و بیچاره بیش نیست. همین عجز بشریت است که اثبات وحدانیت خدا را می نماید، همین آثار طبیعت عادی است که دلیل بر مقام روحانیت و عالم اخروی می شود، مثلن اگر تاریکی را دیدید دلیل بر این است که یک روشنائی در پی این تاریکی هست، یا اگر سیاهی نباشد اثبات سفیدی نمی شود، همین عجز بشر و ضعف نفس آدمی ثابت می کند که یک دست قدرتی هست و هر چه اراده بشر است وارو می کند. مثلن دانشمندان این عصر با اینکه شب و روز کوشش می کنند و اختراع چیزهای حیرت انگیز می نمایند، اما هنوز نتوانسته اند بر عوامل طبیعی فائق آیند و زمستانی را تابستان کنند و یا از مردن جلوگیری کنند. س
اینها همه دلیل اند بر اینکه معتقد به خدا بشویم و بفهمیم که ما در مقابل قدرت و عظمت او نیست محض هستیم. فرضن اگر ریاضت بکشیم یا عبادت بکنیم تازه وقتی خیلی ترقی بکنیم از حال حیوانیت که همان حلق و دلق و جلق باشد در آمده ایم و آدم شده ایم ، یعنی تزکیه نفس از حالت سبعیت و درندگی شده است، دیگر نباید غلو بکنیم و خودمان را گمراه نماییم.س
حتی [1]هفتن و هفتوان و دیگر باطن داران حقیقی اگر درباره شان تحقیق شود خود را کمتر از هر چیزی دانسته اند، اگر غیر از این بود آنها هم مثل ما نابینا و گمراه می شدند. اینکه می بینید بعضی اشخاص تنگ ظرف و هیچ نفهم اگر یک بزغاله نذر می کنند یا اینکه دو روز روزه و ریاضت می کشند یا اینکه چند شب در جمعی می روند و کلامی میکنند یا اینکه مثلن دزدی نمی کنند یا دروغ نمی گویند، به چشم حرام نگاه کسی نمی کنند، خیال می کنند که تمام مراحل روحانی را پیموده اند و العیاذبالله باطن دار شده اند. و یا بعضی دیگر در اثر وجد و سروری روشنایی در جمع می بینند، یا اینکه خوابی که می بینند مطابق واقع می شود، یا اینکه خیالی به قلبشان می آید گواهی قلب دیگریست یا اینکه تاثیر نفس پیدا می کنند، از همین مختصر مغرور می شوند و خودشان را باطن دار حساب می کنند، دیگر نمی دانند تازه این اثرات مال اینست که کمی از حال حیوانی خارج شده اند. مانند بچه وقتی از مادر متولد می شود، گمان می برد که روشنایی و وسعت زمین و دنیا و مافیها همان است که او دیده ، یعنی به عقل خودش تمام کروات و عالمهای دنیا و تمام موجودات را همان محتویات اتاق می داند. س
حال ای عزیز من ، اولن یقین بدان که خدایی هست و غیر از این دنیا یک دنیای دیگر هم هست که مقام ارواح می باشد. یقین بدانید وقتی که ما مردیم تازه اول زندگانی ما است (به شرطی که گنه کار نباشیم که مجازات شویم) و اول خوشی ما است و هرچه ام ریاضت بیشتر بکشیم یعنی پرهیزکاری و خداشناسی بیشتر بکنیم ، روشنتر و نزدیکتر به مقصود می شویم. والا مقصود از ریاضت چیز نخوردن و گرسنگی کشیدن نیست، فقط ریاضت تسلط بر نفس است باین معنی ، هر چه نفس می خواهد تو نخواه. و اینکه می گویند غرور بد است برای همین است، چون روح ابدن هستی و تکبر و غرور ندارد، هرگاه غروری در خود دیدی یقین بدان هوای نفس است و گناهی هم از آن بزرگتر نیست، زیرا چه فرقی است بین فلان آقا که طمع به ناموس دیگران می کند، یا در اثر هوای نفس یکی را قتل می کند؟ با آن کسی که خود را مغرور بداند، در جواب خواهیم گفت هیچ فرقی ندارند، هر دو فرمایش نفس است و هوی و هوس او است.س
پس اگر می خواهی پرهیزکار باشی شرط اولش آنست، خودت را از غرور و عجب و خودپسندی رها کن ( که سرمایه تمام فسادها همان است ) و خدا را هم به وحدانیت با عقیده کامل بشناس.س
عزیزم اینهایی که بطور ساده برای شما بیان کردم ، همگی تجربیات شخصی خودم می باشد، نه از روی نقل قول دیگران. چون می دانید، صد طبیب به قدر یک مرض دیده تجربه ندارد. اینست ، آنچه خود طی کرده و دیده ام بطور نصیحت و حکایت برایت می نویسم. العاقل یکفیه الاشاره.س
حال به همان راهی که پیران یعنی باطن داران دستور داده اند و در همان جملات نصایح هم اشاره شده است باید راه حق را طی کرد. چون منحرف از جاده و به عقیده خود رفتار کردن، نفس آدم را فریب می دهد، اما به آن راهی که گفته اند راه حق پرستی است اگر راه بروید نفس ذلیل می شود. خلاصه هرچه رای شما بر آن قرار می گیرد و خیال می کنید خوب است، ابتدا آن فکر را با دستورات کلام و کتابهای آسمانی (مثل قرآن) و دستوراتی که از من دارید تطبیق دهید، اگر دیدید با هم مطابقت می کند رفتار کنید، و الا بدانید وسوسه نفسانی است، رفتار نکنید. و آنچه هم برای شما غرور می آورد فورن آن غرور را از طرف نفس بدانید، زیرا چنانکه فوقن گفته شد، روح مطلقن هستی و غرور ندارد و اگر آن فکر از مغز شما هم خارج نشود، کافیست به آن عمل نکنید، بالاخره از بین می رود. مثلن اگر در جمع بودید و از آن عملیات مغرور شدی و از راه غرور خواستی نمایش بدهید و به مردم بفهمانید که شما دارای مقامی هستید، اگر آن نمایش را ندادی و بالعکس برخلاف میل و غرور نفس رفتار کردی ، مثل این است که نفس را کشته اید، دیگر اشکالی ندارد بر اینکه آن خیال از مغز شما خارج بشود یا خیر. بعبارت اخری وقتی عقلتان با آن فکر عملن موافقت نکرد، اشکال ندارد."س
تفسیر قسمت پاسخ به سوال
مقدمتن باید بیاد داشت، همانطور که بارها اعلام شده است، همه آنچه من در مورد استاد الهی می گوئیم و به بررسی و پژوهش پیرامون آن می پردازم، نتیجه تحقیقات بیش از یک ربع قرن من در آثار او می باشد و مسلمن مطابق است با عقل و شعور کنونی من . در این ارتباط هرگز ادعا نداشته ام که آنچه ارائه می دهم تنها ورزیون ممکنه می باشد، زیرا این امر هرگز حقیقت ندارد. ممکن است کسی در یک امر ویژه که من هم در آن امر ، در آثار او، به تحقیق پرداخته ام ، مطالبی را عنوان کند که به نظر من نرسیده باشد و یا تفسیر او کاملتر و صحیح تر از کار تحقیقاتی من باشد و بالعکس.از اینرو هیچ کار تحقیقاتی را در هیچ زمینه ای بطور مطلق ، کامل نمی توان دانست. از جمله این کار تحقیقاتی را. و
پاراگراف اول:س
در این قسمت، استاد تاکید فراوانی بر این امر دارد که همه ریاضاتی را که شخص متحمل می شود باید بعنوان اولین قدم، چیزی کوچک و بی ارزش بداند. وی گذشته از آنکه نحوه برخورد با نفس، در این مورد را با زبانی بسیار ساده عنوان می کند، در انتهای پاراگراف دلیل آنرا نیز عنوان می دارد:س
س" ...چون غرور بطوری مضر است که از هر گناهی بیشتر روح را ضعیف و نفس را قوی میکند،..."س
بنابراین هر عملی که باعث تقویت نفس شود و صفات حیوانی را تشدید کند، برای یک سالک که هدفی جز رسیدن به مبدا ندارد، مانند سم مهلک است. اما استاد در این ارتباط، مخصوصن انگشت بر روی روزه و ریاضت می گذارد. دلیل آن اینست که ریاضات مربوط به پیروان استاد الهی، بصورت سنتی با ریاضات برخی از نِحله های عرفانی متفاوت است. در این چله های ریاضتی، سالک هیچگونه مواد غذایی که از حیوانات باشد و یا از حیوانات، مشتق شده باشد نمی خورد. این در عمل به آن مفهوم است که شخص برای تغذیه، بعد از ساعت تعیین شده ریاضت، انتخاب بسیار محدودی دارد. این افراد در آن زمان، اکثرن به پیاله ای عدسی با تکه ای نان قناعت می کردند و باقی اوقات را، همانطورکه سائل نیز در سئوال خود عنوان نموده است، به عبادت مخفی و اعمال نیک ، برای مثال خدمت به همنوع و مسلمن کارهای روزانه می پرداختند. س
برای افرادی که چنین ریاضاتی را تجربه کرده اند ، بدیهی است که این امر کار ساده ای نیست و هرکسی از عهده آن برنمی آید. از اینرو انجام آن، می تواند به سرعت غرور را تقویت نماید و این در حالی است که هدف از انجام ریاضات سنتی، آن هم به این شکل، ضعیف کردن نفس و شکستن غرور است. س
استاد الهی در جای جای تعالیم خود همواره تاکید اکیدی بر روی مسئله غرور دارد و این صفتِ ناشی از نفس حیوانی را برای روح خطرناکتر از هر عملی می داند که به آن «گناه» گفته می شود. از اینرو به عنوان جمعبندی این پاراگراف می توان چنین نتیجه گرفت:س
س" غرور از نظر تاثیر منفی خود بر روی روح ، از ارتکاب به هر گناه دیگری بیشتر روح را تضعیف می کند."س
با نگاهی عمیق تر بر مطالب ارائه شده، می توان به این حقیقت دست یافت که جهان هستی ، مجموعه ای از پدیده های ضد و نقیض است، بطوریکه در مقابل هر پدیده یک پدیده متناقض وجود دارد . این امر در فیزیک ذرات، کاملن مورد تایید قرار گرفته است. زیرا در مقابل هر ذره یک پادذره وجود دارد که با آن در تضاد و در عین حال در نوعی تعامل نیز می باشد. اتفاقن وجود همین تناقض و دوگانگی است که پیشرفت در مسیر کمال روحی را امکان پذیر می کند.س
پاراگراف دوم:س
در این پاراگراف استاد به استدلال آنچه گفته است می پردازد و با گوشزد نمودن نکاتی از ضعف نوع انسان در مقابله با طبیعت درونی، یعنی ضعف در برخورد با سختیها، و بیرونی، که همان عجز در فائق آمدن بر خشم طبیعت است، به شاگرد خود طرز نگرش صحیح به پدیده های مربوط به انسان و استخراج نتیجه ای صحیح از آن را می آموزد. س
پاراگراف سوم:س
این پاراگراف گرچه کوچک می باشد، اما دارای اطلاعات بسیار پراهمیتی است، زیرا دلیل اعتقاد به خدا در همین نقطه تبلور می یابد و معنا پیدا می کند. س
برای روشن شدن مطلب ، نظر شما را به یک داستان حقیقی کوتاه جلب می کنم:س
در یکی از کشورهای غربی حدود بیست سال پیش ، یک پزشک جراح قلب می زیست که ریاست چندین بیمارستان را نیز بر عهده داشت، گزارشات زیادی ازغرور روزافزون این پروفسور در دست است که نشان می دهد وی تا آنجا پیش رفته بود که در چند سال آخر عمرش به کرات از او شنیده شده بود که:س "من خدا هستم، دستان و مغز من خداست که جان انسانها را می گیرد و یا به آنها زندگی می بخشد " س
اما بقول شاعر: س
بود غافل که فلک پرد ه در است پرده ها در پس این پرده در است
می گویند وی در سالهای آخر عمرش دچار بیماری لاعلاجی شد و در یکی از تختهای یکی از بیمارستانهایی که خود، روزی بر آن حکم می راند بستری شد. بنابر گزارشات پرستاران که او را به خوبی می شناختند و با غرور حیرت آور وی آشنا بودند، وی در بستر خود بشدت از ترس مرگ می گریست و مانند کودکی دورمانده از پدر و مادر، ترحم برانگیز شده بود! س
اگر نیک به زندگینامه افرادی که موفقیتهایی در این دنیا بدست آورده اند بنگریم، به سهولت در می یابیم، قبل از رسیدن به قدرت، همه آنها یک دوره سختی و فقر و عجز را پشت سر نهاده اند. یکی از دلایل آن، همین است که این افراد با یادآوری گذشته خود، به دام غرور کشنده ای که پروفسور مورد اشاره ما بدان دچار شده بود درنغلتند. س
از این پاراگراف نمی توان چیزی جز همان نتیجه ای که استاد ارائه داده اند، استخراج نمود:س
س" این عجز و ضعف انسان در مقابل نفس و طبیعت، دلیل بر وجود موجودی است بس برتر از مخلوقات که ما را در این دنیای خشن نگهداری نموده به پیش می برد و گاهن با همه ناتوانایی هایمان بر اریکه قدرتی دنیوی و یا حتی معنوی جای می دهد. س
و دیگر آنکه اگر هم با کمک همان نیروی بی پایان مبدا خلقت بتوانیم با چنان ریاضاتی که شرح آن رفت، بر ضعفهایمان فائق آئیم ، تنها توانسته ایم نیازهایی چون گرسنگی، تشنگی و شهوت خود را تحت کنترل درآوریم که نتیجه آن خروج از حالت توحش ناشی از نفس حیوانی است. در اینجا باید توجه داشت که معمولن غرور در حالت ضعف ایجاد نمی شود بلکه در زمان قدرت بروز می کند. زندگینامه همه دیکتاتورهای جهان موید این امر است. "س
پاراگراف چهارم:س
حقیقت آنست که در ابتدا قصد داشتم فقط به تفسیر این پاراگراف بپردازم ، زیرا به عقیده من جان کلام و اصل مطلب و همه نکاتی که یک سالک برای طی مسیر بدان نیاز دارد، در آن یافت می شود. اما چون این قسمت بیشتر مربوط می شود به دانشجویان بسیار پیشرفته، تصمیم گرفتم نظر خود را به شکل تفسیر، در مورد همه این بخش از کتاب بیان دارم. زیرا پاراگرافهای دیگر ، افراد و شاگردانی در درجات پایین تر را نیز در برمی گیرد.س
برای ارائه یک تفسیر مناسب، نکاتی را که استاد به عنوان یک دام برای ایجاد غرور ، به شاگردش گوشزد می کند ، لیست می کنیم:س
س ۱ -نذر دادن در راه خدا
برخی، حتی تنها دارایی خود را که برای مثال یک گوسفند بوده است را نذر خدا نموده آنرا قربانی کرده اند. این امر در برخی افراد «تنگ ظرف» و «هیچ نفهم» چنان غروری را ایجاد می کند که حداقل اثر منفی آن اینست که خود را برتر از دیگران می پندارند. و یا تصور می کنند با این کار خود، تقرب چشمگیری بخدا کسب نموده اند. س
س ۲ -ریاضت کشیدن در راه خدا
استاد اخطار می کند که اگر سالک، چالاک و ورزیده نباشد، بزودی در دام غرور در اثر ریاضاتی که متحمل آن شده است خواهد افتاد. س
س ۳ -شرکت در مراسم عبادی ذکر
متاسفانه برخی افرادی که در مذاهب مختلف، مستمرن در مراسم عبادی خود شرکت جسته، بدان می پردازند، از این امر دچار غروری کودکانه می شوند. یکی از این مراسم ، در آن دوران مراسم ذکر عبادی بوده است.س
س ۴ -دزدی نکردن
دزدی نکردن یکی از ابتدائی ترین احکامی است که نه تنها در ده فرمان موسی(ع) آمده، بلکه جزو اولین تعالیمی است که خدا برای انسان در نظر گرفت.لازم است بدانیم که در دنیای کنونی، اجرای این فرمان بطور مطلق، اگر امر غیرممکنی نباشد یقینن کاریست بسیار مشکل. با این حال، استاد هشدار می دهد که اگر هم موفق به انجام کامل این دستور اساسی شدی، مراقب باش دچار غرور نشوی زیرا تازه آنچرا جزو وظائف اولیه بشر است به انجام رسانده ای. دو مورد ۵ و ۶ نیز شامل همین حکم می شوند.س.س
س ۵ -دروغ نگفتن
س ۶ -چشم چرانی نکردن
در آثار استاد ، به نوعی تفکیک مابین چشم چرانی عمد و غیرعمد برمی خوریم. وی معتقد است که برای مثال ، اگرهنگام تماشای یک فیلم خانوادگی، یک صحنه نامناسب وجود داشت ، برای بیننده این امر به مفهوم چشم چرانی نیست. یا اگر شخصی در خیابان ، نیمه برهنه در حال تردد باشد و نگاه دانشجو به او بیافتد ، چون قصدی در کار نیست چشم چرانی محسوب نمی شود. این در حالی است که اگر شخصی برای مثال خانه همسایه را به قصدی غیر اخلاقی نگاه کند، چشم چرانی تلقی می شود. در اینجا نیز مانند هر مسئله دیگر، نیت شرط تشخیص و ملاک چشم چرانی است. س
س ۷ -مشاهده روشنایی در جمع، هنگام ذکر
و اما از این نقطه به بعد، مطلب کمی تخصصی می باشد و مربوط به اشخاصی است که کمی عمیق تر در سمتی درست در حرکت می باشند. این افراد ممکن است بر اثر جهت دادن به ذهن خود و گره خوردن آن با اثراتی که از اذهان دیگر شرکت کنندگان در ذکر ایجاد شده است، از یک سو، و از سوی دیگر، جاذبه خودِ ذکر و موسیقی عرفانی، برخی اوقات مشاهداتی ماورائی را تجربه کنند. در این حالت اگر دانشجو تصور نماید مشاهده چنین پدیده هایی دلیل آنست که وی دارای مقام معنوی و باطنی می باشد، مسلمن نتیجه آن، گذشته از آنکه صحت ندارد، ایجاد غرور نیز می کند. درست در همینجا استاد به همه این افراد هشدار می دهد که مراقب این اثر شوم و منفی باشند.س
س ۸-دیدن خوابهای حقیقی که به واقعیت می انجامند
خواب دیدن معلول علتهای زیادی می باشد. یک خواب حقیقی که رویای صادقه نامیده می شود، ممکن است به علل مختلف ایجاد شود. برای مثال سالک در اثر اجرای بندهای فوق الذکر، از حالت درندگی درآمده، برخی از ارتباطاتی را که اغلب اوقات با عالم معنا برقرار است مشاهده کند. تا اینجای کار اشکالی نیست زیرا در هر حال خواب را نمی شود ندید. حتی ممکن است در حالت بیداری برای سالک صحنه هایی از یک حادثه خاص به نمایش درآید، که به آن «سیر معنوی» می گویند. دیدن این نوع خوابها و یا سیرهای معنوی، در ذات خود اتفاق خوبی نیز می باشند. زیرا ممکن است برای تصحیح برخی اشکالات در روح و روان آن سالک، به او مطالبی نشان دهند. اما اخطار استاد به این امر است که شاگرد باید مراقب باشد از این موضوع مغرور نشود. زیرا همانطور که بدان اشاره شده این امر در اکثر اوقات نه تنها دلیل بر پیشرفت و صاحب مقام بودن سالک نیست ، بلکه نشان دهنده آنست که وی دچار اشکالاتی، برای مثال در روان خود می باشد. مقوله خواب یا سیر معنوی، برای مامورین باطنی، امریست جدا. س
س ۹-نقش بستن حقایقی در قلب
برای افراد یاد شده فوق و یا حتی گاهن برای افرادی عادی نیز ممکن است چنین رخ دهد که یک حادثه و اتفاقی خاص در ذهن و قلبش نقش ببندد و آن را برای دیگران بیان کند و آن امر عینن به وقوع نیز بپیوندد. در این رابطه استاد در یکی از گفتارهای خود، به شخصی اشاره می کند که شاید بتوان گفت برای مدتی از مریدان او نیز بوده است. این شخص روزی ناگهان می گوید: " زن همسایه تا ساعاتی دیگر پسری بدنیا می آورد."، و این پیشگوئی در همان ساعت به حقیقت نیز می پیوندد. س
بنابر تعالیم استاد، اگر کسی از این نوع رویدادها که برای سالک بارها رخ می دهد، مغرور شود، باخته است.س
س ۱۰-تاثیر نفس یافتن
و اما بالاترین پدیده ای که یک سالک در اثر حرکت در راه صحیح می تواند به آن دست یابد، تاثیر نفس است. برای مثال هرچه بگوید ، عینن به انجام می رسد و رخ می دهد. این امر برای یک سالک که از پختگی کامل برخوردار نباشد می تواند عواقب بسیار خطرناکی را داشته باشد. در تاریخ تصوف ایران،حداقل یک نمونه از چنین پدیده ای وجود دارد که نمایانگرِ استفاده نادرست از «تاثیرنفس» می باشد. از آنجا که ما در دانشگاه سیرکمال، نام هیچ فردی را به بدی ذکر نمی کنیم و در جهانبینی ما، امر بی اعتبار کردن دیگران، کار ناشایستی تلقی می شود، از ارائه نام این شخص که در دوران گذشته میزیسته است خودداری می شود.س
اکثر انسانها قادر به انجام صحیح و دقیق حتی یک بند از مواردی که فوقن مورد بررسی قرار گرفت نمی باشند. با این حال، اگر افراد معدودی موفق به انجام آن شوند، این اعمال، چنین مورد ارزیابی استاد الهی قرار میگیرند: س
س".....از همین مختصر مغرور می شوند و خودشان را باطن دار حساب می کنند، دیگر نمی دانند تازه این اثرات مال اینست که کمی از حال حیوانی خارج شده اند. ...."س
این اظهار نظر استاد، ممکن است برای افراد زیادی که می خواهند پای در وادی سیرکمال بگذارند کمی دلسرد کننده باشد زیرا اگر کسی کمی از احوال خود باخبر باشد می داند که انجام فقط یک بند ساده این لیست، یعنی دروغ نگفتن، چقدر مشکل است و ما در اجرای آن، تا چه حد دچار ضعف می باشیم. حال آنکه نباید از نظر دور داشت که شخصی که در مقابل استاد قرار دارد و این سوال را مطرح می کند، همانطور که بدان اشاره شد، از شاگردان بسیار پیشرفته او می باشد که درمراحل پایانی سیرکمال قرار داشته است.س
هم خدا و هم همه استاتید طراز اول معنوی، از ابتدای خلقت همیشه با انسانها در سطح توان و پیشرفت آنها تعامل نموده و در همان حد از او انتظار داشته اند. پس نیازی به ایجاد ترس از عدم توانایی در انجام کامل دستورات نیست. در یک راه صحیح معنوی، این استاد است که خود را با شاگرد تازه کارش هماهنگ میکند تا به تدریج او را به پیش برد و شرایط را برای مرحله بعدی که ممکن است کوتاه و یا طولانی باشد مهیا می سازد. ایجاد عشق و انگیزه در سالک (دانشجو)، نوعی از این شیوه های کاربردی در کنار روش های دیگر می باشد.س
نتیجه کلی آنکه :س
س" اگر یک سالک به تدریج به مقامی برسد که از مرحله حلق و جلق و دلق گذشته، نَفَسَش بیماران را شفا دهد، تازه مفهوم هیچ بودن را دریافته است، زیرا اگر در این وادی، دچار غرور نشود ، در انتهای راه به بی انتهایی و زلالی خدا، و کوچکی خود در مقابل او، پی برده است. تازه در این مرحله است که به روشنی درمی یابد که عامل شفابخشی در نَفَسَش، ارتباطی است که با او دارد. از این نقطه به بعد، قدمهای نهاییِ کسب کمال برداشته می شود."س
بطور خلاصه، این مسیری می باشد که استاد الهی برای دانشجویان دانشگاه سیرکمال در نظر گرفته است.س
در انتها، استاد به سه مورد اساسی در این رابطه اشاره می کند:س
س - یقین بدان که خدایی هست و غیر از این دنیا یک دنیای دیگر هم هست که مقام ارواح می باشد. س
س- مقصود از ریاضت، چیز نخوردن و گرسنگی کشیدن نیست، فقط ریاضت تسلط بر نفس است . س
س-چون روح، ابدن هستی و تکبر و غرور ندارد، هرگاه غروری در خود دیدی، یقین بدان هوای نفس است.س
وی برای پرهیزکاری به مفهوم اخص آن، دو شرط را برمی شمارد: س
س ۱ -خودت را از غرور و عجب و خودپسندی رها کن. س
همانطور که مورد بررسی قرار گرفت، اجرای همین بند، مستلزم ایجاد یک دیسیپلین شدید معنوی می باشد، بعلاوه داشتن اتصال با یک استاد حقیقی معنوی، تا با مراقبتهای خود از سالک، این امر را برای او امکان پذیر نماید.س
س ۲ -خدا را به وحدانیت با عقیده کامل بشناس.س
اینکه چه نوع خدایی مورد نظر استاد الهی می باشد، در مقاله «اصول عقاید استاد الهی- قسمت اول» درشماره قبل فصلنامه ، مورد بحث قرار گرفته است . در اینجا فقط مختصرن اشاره می شود که مقصود وی از خدا، یک وجود مطلق است که بسیار فراگیرتر از آنست که برای مثال، همه غیر مسیحیان را به علت نگرویدن به عیسی مسیح(ع) و یا همه غیر مسلمانان را به علت نپذیرفتن دین محمد(ص) به دوزخ سرنگون سازد. س
در انتهای پاراگراف آخر، برای آنکه انحراف در مسیرحرکت ایجاد نشود و سالک دچار خودمحوری نگردد، استاد توصیه هایی را ارائه می هد:س
:توصیه اول
س-هرچه می خواهید انجام دهید ، آن تصمیم را ابتدا با دستورات اعتقادی خود مقایسه کنید و اگر باهم مطابقت داشت آنرا انجام دهید. در اینجا لازم است توضیح داده شود که استاد در این ارتباط، مشخصن از «...دستورات کلام و کتابهای آسمانی (مثل قرآن) و دستوراتی که از من دارید» به عنوان شاخص این تطابق نام می برد . دلیل این امر آنست که خطاب وی نه تنها در آن زمان ، آن شخص سالک می باشد که از مریدان استاد بوده است، از اینرو گفته شده است: (تطبیق تصمیم با دستوراتی که از من دارید) ، بلکه همه کسانی که از مریدان اهل حق بوده اند، از اینرو گفته شده است: (تطبیق تصمیم با دستورات کلام سرانجام) و همینطور دیگر افرادی که در آینده، یعنی این زمان و زمانهای بعد، این کتاب را مطالعه می کنند و مریدان ادیان مختلف می باشند، از اینرو گفته شده است:(تطبیق تصمیم با کتابهای آسمانی...)، نیزمورد خطاب وی بوده اند.س
توصیه دوم:س
س-به هرچه غرور می آورد عمل نکنید
در اینجا استاد مثالی را می آورد که در آن زمان بسیار راهگشا بوده است: س
س" مثلن اگر در جمع بودید و از آن عملیات مغرور شدی و از راه غرور خواستی نمایش بدهید و به مردم بفهمانید که شما دارای مقامی هستید، اگر آن نمایش را ندادی و بالعکس بر خلاف میل و غرور نفس رفتار کردی ، مثل این است که نفس را کشته اید، " س
در ادامه همین مطلب، یک نتیجه گیری کاملن همگانی و کلی ارائه می شود که در همه دورانها ، راهگشای همه کسانیکه می باشد که در هر آئین و دین و مذهب و مسلک ریشه داری، مشغول حرکت در مسیر کسب کمال روحی خود می باشند.س
س"... دیگر اشکالی ندارد بر اینکه آن خیال از مغز شما خارج بشود یا خیر. بعبارت اخری وقتی عقلتان با آن فکر عملن موافقت نکرد، اشکال ندارد." س
لغات متن:س
هفتن: [1] هفتن: مقامات شاخص معنوی، معادل همان هفت فرشته ارشد ازلی. هفتوان: مقامات معنوی، یک درجه پائین تر از هفتن
تحقیق و پژوهش: فرامرز تابش
منبع: برهان الحق، چاپ هشتم، تاریخ انتشار: ۱۳۷۳، صفحه ۳۷۴. نویسنده استاد نورعلی الهی
کد مقاله در آرشیو فصلنامه اندیشه آنلاین آلمان:س
Jtsdv dö ätjhv
در یوتوب
برای مشاهده فیلم ویدئویی این مقاله، اینجا کلیک کنید.س
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر